بررسی رابطه بین هوش هیجانی دانشجویان دختر و پسر
تعداد : 50 صفحه
چکیده :
هدف از انجام این تحقیق بررسی رابطه بین هوش هیجانی دانشجویان دختر و پسر دانشگاه آزاد اسلامی واحدایذه در سال تحصیلی 90-89 بوده است دانشجویان بنابر ضرورت نیازههای درونی و فطری خویشش به دنبال کسب و دانش آگاهی هستند . بنابراین به صورت طبیعی به تحصیل علاقه مند هستند اغلب دانشجویان در حال تحصیل در مدارس از بهره هوش لازم برای تحصیل در مقطع مربوط به خود برخوردارند .
از مهمترین و اساسی ترین مسائلی که دختران و پسران با آن مواجهند سازگاری با خویشتن است در این تحقیق سعی بر آن است که با بررسی رابطه هوش عاطفی و سازگاری دانشجویان دختر مقطع راهنمایی و عوامل موثر بر این دو متغیر نتایج بدست آمده گامی در جهت آگاه کردن معلمان و اولیای دانشجویانبر دارد .
این تحقیق دارای سه فرضیه است .
فرضیه 1 بین سازگاری اجتماعی و هوش عاطفی دانشجویان دختر دانشگاه آزاد ایذه رابطه معنا داری وجود دارد .
فرضیه 2 بین سازگاری اجتماعی با سازگاری کل دانشجویان دختر رابطه معناداری وجود دارد .
فرضیه 3 بین سازگاری اجتماعی و سازگاری دانشجویان پسر رابطه معناداری وجود دارد .
ابزار گرد آوری اطلاعات در این تحقیق پرسشنامه هوش عاطفی و پرسشنامه می باشد . روش گرد آوری از جامعه آماری مورد نظر از تعداد کل دانشجویان26 نفر دانشجوی پسر ودختر به صورت تصادفی انتخاب شد و به پرسشنامه ها پاسخ دادند نتایج بدست آمده از پرسشنامه با نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که نتایج بدست آمده نشان دهنده این است که فرضیه شماره 1 و شماره 3 رد می شود ولی فرضیه شماره 2 تحقیق مورد تایید می باشد یعنی بین سازگاری اجتماعی و سازگاری کل دانشجویان دخترو پسر دانشگاه ایذه در سال تحصیلی 90-89یا 639 / 0 = r و 000 = P در سطح 5 % P رابطه معناداری وجود دارد در این تحقیق بر اساس نتایج پیشنهاد می شود که هوش عاطفی و مسئله سازگاری در بین دانشجویان مورد بررسی دقیق تری قرار گیرد .
مقدمه :
ما موجوداتی اجتماعی هستیم و از آغاز ولادت ، دارای آگاهی دو زمینه های فطری و غریزی . در آن چه مربوط به حیات عادی و گذران زندگی فردی و اجتماعی است جاهلیم ولی ابزار فراگیری و اکتساب معرفت مجهزیم .
منابع معرفت ما از سویی دستگاه تربیت است ، یعنی خانه ، مدرسه و جامعه به معنای عام ، از سویی دیگر تفکر و تعقل به کارگیری تجارت و قدرت استنباط ولی در همه ی حال سازمان ده اندیشه ها خانه و مدرسه و در مراحل بعدی تفکر و خرد ورزی و جامعه و فرهنگ اجتماعی است .
در جوامع سنتی خانه و مدرسه منبع دانایی ها و آگاهی ها بودند . والدین و مربیان دائره المعارف یا فرهنگ نامه کودکان و شاگردان به حساب می آمدند . بخش اعظم دانسته های افراد از خانه و آن گاه از مدرسه اخذ می شود .
امروز روانشناسان علاوه بر توجهی که به تفاوت افراد از لحاظ هوش علمی دارند هوش عاطفی را نیز به عنوان یک تفاوت عمده بین شخصیت های مختلف قلمداد می کند به طوری که افراد مختلف ممکن است از لحاظ میزان بهره هوشی عاطفی متفاوت از یکدیگر باشند و این تفاوت به شیوه های گوناگون در زندگی آنها نمود پیدا کند . کارکردها و زندگی آنها نمود پیدا کند . کارکردها و عملکردهای افراد به دلیل داشتن درجه هوش عاطفی متفاوت بود و کل زندگی آنها را تحت الشعاع خود قرار می دهد .
نتیجه گیری :
باید بدانیم هوش هیجانی واقعی این نیست تا افراد مطابق میل ما رفتار کنند. هوش هیجانی به معنی شناخت عواطف خود و دیگران است تا بتوانیم بر اساس آن رفتاری مبتنی بر اخلاق توام با وجدان اجتماعی داشته باشیم. هوش هیجانی یعنی احساسات خود و دیگران را به خوبی شناخته و آن را هدایت کنیم. کتاب های پر محتوا و افراد باهوش ممکن است ارزش یکسان داشته باشند اما هوش هیجانی عاملی است که انسان ها را نسبت به سایرین ممتاز و برجسته می سازد. افراد با هوش هیجانی بالا می توانند موازنه منطقی میان عواطف و عقل به وجود آورند. آنها روحیه دهنده هستند ، هدایت کنند خوبی هستند و در افراد احساس خوبی نسبت به خودشان به وجود می آورند تا احساس ارزشمندی کنند. هیچ کس با دنباله روی از افراد با هوش هیجانی بالا چیزی را از دست نمی دهد ، این افراد به دلیل اینکه با خودشان صادق بوده و از خودشناسی بالائی برخوردارند ، همیشه دارای اعتماد به نفس قوی هستند. آنها می دانند کامیابی ها به خودشان ارتباط دارد و به دیگران ربطی ندارد. به جای اینکه به رفتار دیگران برچسب بزنند اول عواطف شان را مرور می کنند . افراد باهوش هیجانی بالا خوشبختی را هم برای خودشان و هم برای دیگران می خواهند. آنها می دانند زندگی فقط متعلق به آنان نیست بلکه متعلق به همه انسان هاست.
پیشنهادها :
با توجه به نتایج تحقیق بدست آمده پیشنهاد می شود که مسئله هوش عاطفی در بین دانشجویان مورد توجه قرار گرفته شود و این مسئله تقریباً یک موضوع جدید یا شاید هم ناشناخته در بین آنهاست پس می توان با انجام آزمونهای هوش عاطفی در بین دانشجویان آنها را متوجه این امر کرده و همچنین تاثیر آن بر فرآیند یادگیری آنها شناخته شود .
با توجه به کارایی شیوه خود نظمی مثبت بر افزایش تمام عوامل مسئولیت پذیری می توان اینطور نتیجه گیری کرد که به جای قرار دادن قواعد و مقررات از پیش تعیین شده و بدون توجه به نظرات دانشجویان و دخالت آنها در وضع این قواعد بهتر است از مشارکت دانشجویان استفاده کرد و دانشجویان باید به اهمیت توجه مسئولانه نسبت به سلامتی خود ، محیط ، دیگران و وظایف محوله ، پی ببرند . نمی توان از دانشجویان انتظار رفتار مسئولانه را داشت ، بدون آنکه به آنها مسئولیت را آموزش داده باشیم.
با توجه به تأثیر یادگیری مبتنی بر خود در افزایش عامل اول و دوم هوش عاطفی ، برای افزایش مسئولیت دانشجویان در برابر احساس ، رفتار و نگرشها و تفکرات آنها بایستی به آموزش ابعاد متفاوت هوش عاطفی پرداخت.