پایان نامه روانشناسی خود شناسی
تعداد صفحات : 90
تغییر افکارمان
وقتی افکارم را تغییر میدهم، زندگیام را تغیر دادهام.
ما، نور هستیم. ما روح هستیم. ما شگفت آوریم و همه سزاوار بودن. و زمان آن فرا رسیده که اعتراف کنیم: ما، ماهیت خویش را آفریدهایم. ما، ماهیت خویش را با اندیشههایمان خلق کردهایم. پس اگر بخواهیم ماهیتمان را تغییر بدهیم، باید اندیشههایمان را نیز تغییر بدهیم. و این کار را باید با فکر و کلام تازه، و نیز راههای مثبت انجام داد. مدتها پیش فهمیدم که اگر تفکرم را عوض کنم، میتوانم زندگیام را نیز تغییر دهم. در واقع تغییر تفکر، سقوط شرطها و محدودیتهای اطرافمان است. وقتی محدودیتها سقوط کردند، از بینهایتها و نامحدودیتهایی که اطراف زندگیمان را فرا گرفته مطلع میشویم. از آن پس خواهیم فهمید که واقعاً، درست و کل و کامل هستیم. و این، هر روز بر ایمان سادهتر خواهد شد.
v مهم نیست که در گذشته چه اتفاقی افتاده، از هم اکنون شروع میکنم و به کودکان اجازه میدهم که از درون شکوفا شده و بدانند که بسیار دوست داشتنی هستند.
کودک ناهنجار
من، در امنیت و آرامش پرورش یافتم.
همة ما، کودکان محبوب و دوست داشتنی دنیا هستیم، ولی هنوز چیزهای ناگواری در حال وقوع است مانند تجاوز به کودکان گفته میشود که 30 درصد جمعیت ما را کودکان بزهکار تشکیل میدهد. و این چیز تازهای نیست. در حال حاضر، در نقطة شروعی هستیم که میخواهیم به خود اجازه بدهیم تا از اموری که در پشت دیوارهای سکوت پنهان کردیم، با خبر شویم. این دیوارها در حال حاضر فرو ریختن است تا در این صورت، بتوانیم تغییرات لازم را اعمال نماییم. آگاهی دادن، گام اول برای ایجاد تغییرات است. برای بعضی از ما که در گذشته، دوران گودکی سختی را گذراندهایم، دیوارها و موانع محکمتر و سختترند. هنوز، پشت دیوارهایمان، کودکانی هستند که علاقمند مورد توجه و علاقه و پذیرش قرار گیرند و از دیگران متفاوت نبوده و مشکلساز نباشند.
شما نمیتوانید مجبور کنید، فقط میتوانید یاد بدهید.
کودکان
من به کودکان عشق میورزم و آنها به من.
ارتباط دوستانه و آشکار با کودکان، یکی از بزگترین شادیهای من است. من. به آنچه آنها میگویند گوش میسپارم و آنها نیز، گفتههای مرا به گوش جان می شنوند. کودکان، همواره از بزرگترها تقلید میکنند. اگر کودکی از نزدیکانم رفتاری منفی داشت، من باید باورهای منفی خود را کشف و بررسی کنم. میدانم همانگونه که در بهبود رفتار خود تلاش میکنم، میتوانم به روند بهبود رفتار کودکان نیز کمک کنم. من آشکارا بیان میکنم که بیهیچ قید و شرطی خود را دوست دارم، و آگاهانه خواستار آنم که رفتارهای منفی از وجود من رها شوند. من، نمونهای از شخصی دوست داشتنی ومثبت میشوم. کودکان نیز میتوانند این را شروع کنند که خود را دوست بدارند و رفتارهای منفی خود را از بین ببرند؛ و میتوانند ولی بعضی وقتها این کار سریع انجام میگیرد و گاهی اقوات به تدریج. در ضمن، من با کودک دورن خود ارتباط برقرار کردهام. همان گونه که زندگی بزرگسالانهام را استحکام میبخشم، کودک دورنم نیز، احساس سلامت و عشق میکند. با عشق و سلامتی، میل به گذشتن از الگوای بسیار کهنه فراهم میآید.