اثر موزیک و موسیقی محلی بر شاد بودن دانشجویان

اثر موزیک و موسیقی محلی بر شاد بودن دانشجویان در140 صفحه ورد و قابل ویرایش

 

 

احساس دمغی، بی حوصلگی، غمگینی، ناامیدی، دلسردی، و ناخشنودی، همگی تجربیات افسردگی رایج هستند. ولی آشنایی با این حالت ها موجب آگاهی و شناخت نمی شود؛ زیرا فقط ظرف سی سال اخیر پیشرفت های قابل ملاحظه ای در زمینه شناخت این بیماری صورت گرفته است  (روزنهان و سلیگمن[1]، 2006).

در زبان روزمره اصطلاح افسرده برای اشاره به یک حالت احساسی، واکنش به یک موقعیت، و سبک رفتار مختص به فرد بکار می رود. احساس افسردگی معمولاً به عنوان اندوه[2] شناخته می شود و امکان دارد در هوای بارانی، سرمای گزنده، یا بعد از منازعه با یک دوست رخ دهد. موقعیتی که انتظار می رود شادی آور باشد غالباً به چنین احساس اندوهی پایان می بخشد. مردم ممکن است بعد از تعطیلات سال نو، بعد از رفتن به خانه ای جدید، یا به دنبال تولد نوزاد احساس اندوه کنند  (ساراسون و ساراسون[3]، 2005).

ارائه تعریف افسردگی آسان نیست، طبقه بندی آن باز هم مشکل تر است و پیشنهاد طرحی علت شناختی که بتواند مورد پذیرش همه متخصصان و پژوهشگران قرار گیرد غیرممکن به نظر می رسد. در یک جمع بندی کلی می توان گفت که مفهوم افسردگی به سه گونه متفاوت بکار رفته است. به منظور مشخص کردن احساسهای بهنجار غمگینی، یأس، ناامیدی و جزء آن و بروز آنها به عنوان نشانه ی یک اختلال برای مشخص کردن احساسهای افسرده وار در چهارچوب اختلالهای روانی پاره ای از علل و گونه ای از تحول هستند و به پاره ای از درمانگری ها پاسخ می دهند به منظور توصیف اختصاری یک نشانگان که شامل نشانه های عاطفی، شناختی، حرکتی، فیزیولوژیکی و غدد مترشحه است  (هوبر[4]، 1993).

آشکارا مشاهده می شود که تعریف های مختلف افسردگی به نشانه های متنوعی اشاره دارند که می توانند به گونه های مختلف با همدیگر ترکیب شوند و گاهی بازشناسی افسردگی از اختلال این ترکیب ها بسیار است؛ بخصوص اگر چه جنبه ی پنهان داشته باشد یا جلوه های بدنی به خود گیرد. اما به هر حال می توان این نکته را پذیرفت که افسردگی در عین حال با نشانه های روانی و جسمانی همراه است و نشانه های جسمانی گاهی چنان بر جدول بالینی سایه می افکند که مانع بازشناسی افسردگی می شود  (دادستان، 1384).

 

2-3- حالات افسردگی

تشخیص و بـررسی نشانه های افسردگـی به استقرار چندین مقیاس ارزشیابـی، از نوعـی که آزمودنی از خود پاسخ می دهد  (مانند فهرست حالات افسردگی بک[5] یا فهرست زونگ[6] یا از نوعی که مشاهده گر رفتار را می سنجد  (مانند مقیاس هامیلتن[7]) منتهی شده است. این نشانه شناسی چهار دسته از پدیده ها را بر می گیرد که عبارتند از اختلالات عاطفی، انگیزش ها شناخت و قلمرو بدنی. بازخورد عاطفی با حالت غمگینی تقریباً دائم و همراه با حالات بحرانی بغضی و اشک ریختن مشخص می شود. البته در این حالت در رابطه با محیط اجتماعی شکوه ها و شکایت ها، یادآوری خواری ها و خفت ها، استرحام ها و تظلم ها و سرزنش ها نیز وجود دارند و مجموعۀ آنها غالباً با تظاهرات کم و بینش پنهانی خصومت وابسته اند. انگیزش ها تابع نوعی بازداری اند، حال خواه این بازداری مربوط به زندگی جنسی باشد که در آن میل جنسی به یک سو نهاده می شود و خواه مربوط به زندگی اجتماعی که در آن آزمودنی در قالب خود فرو می خزد، همچنین در این حالت اختلالات شناختی وجود دارند که هسته ای از آنها بر اساس زمینه های سه گانه بک در فرد تشکیل یافته و با افکاری منفی که فرد نسبت به خود، نسبت به جهان و نسبت به آینده در خود ایجاد می کند مشخص می شوند. فرد در رابطه با خود تصویری را که از بدن خویش دارد تنزل می دهد و نوعی خود ویرانگری را در خویش به فعل در می آورد، که با احساس گنهکاری، کینه نسبت به خود میل به کیفر رسیدن و افکار تخریبی تا حد خودکشی، بیان می شود.  (کُراز[8]، 2002).

 

2-4- تاریخچه افسردگی

مردم موارد افسردگی را از زمان های بسیار دور ثبت کرده اند، و توصیف هائی از آنچه ما امروزه اختلالات خلقی می خوانیم، در بسیاری از منابع طبی قدیم وجود دارد. داستان عهد عتیق شاه سائول[9] و داستان خودکشی آژاکس در ایلیاد هومر، هر دو یک سندرم افسردگی را توصیف کرده اند. حدود 400 سال قبل از میلاد، بقراط اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی بکار برد. در حدود سال 30 میلادی، پزشک رومی، سلسوس[10] در کتاب De-remedician ملانکولی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود. {از ریشه یونانی Melan  (سیاه) و Chole  (صفرا)} در سال 1854، ژول فالره حالتی را توصیف نموده و آن را جنون ادواری[11] نامید. چنین بیمارانی متناوباً حالات خلقی مانی و افسردگی را تجربه می کنند. در سال 1882، کارل کالبام روانپزشک آلمانی، با استفاده از اصطلاح سایکوتایمی، مانی و افسردگی را مراحل مختلف یک بیماری توصیف نمود. امیل کراپلین[12] در سال 1899، بر اساس معلومات روانپزشکان فرانسوی و آلمانی، مفهوم بیماری منیک ـ دپرسیو را شرح داد که شامل اکثر ملاک های تشخیص است که امروزه روانپزشکان برای تشخیص اختلال قطبی I از آن ها استفاده می کنند. فقدان سیر رو به دمانس و تباهی در پسیکوز منیک ـ دپرسیو آن را از دمانس پره کوز تفکیک می نمود. کراپلین نوع خاصی از افسردگی را نیز شرح داد که پس از یائسگی در زن ها و اواخر بزرگسالی در مردها شروع می شود و بعداً به افسردگی رجعتی[13] معروف شد، و از آن به بعد یکی از معادل های اختلالات خلقی، با شروع دیررس شمرده شد  (کاپلان و سادوک[14]، 2002).

 

2-5- طبقه بندی افسردگی 2-5-1- اختلالهای خلقی یک قطبی

غم، دلسردی، بدبینی و ناامیدی در مورد اینکه اوضاع بهتر خواهد شد، برای اغلب افراد احساس های آشنایی هستند. افسردگی، وقتی که دچار آن می شویم ناخوشایند است، اما معمولاً خیلی طول نمی کشد، و بعد از چند روز یا چند هفته یا بعد از اینکه به سطح شدت خاصی می رسد، خود به خود از بین می رود. در واقع افسردگی خفیف و کوتاه مدت ممکن است واقعاً طبیعی و در بلند مدت سازگارانه باشد که فرد معمولاً از آنها دوری می جوید و در عین حال معمولاً محدود کنندۀ خود است. گاهی افسردگی خفیف از ما در برابر از دست دادن مقدار زیادی انرژی در دنبال کردن بیهودۀ هدف های دست نیافتنی محافظت می کند  (کلر و سنه[15]، 2005؛ نسه[16]، 2000 به نقل از باچر[17]، 1388).

 

2-5-2- اختلال افسردگی اساسی[18]

ممکن است به تنهایی رخ داده یا بخشی از اختلال دوقطبی باشد. در صورتی که به تنهایی رخ دهد آن را افسردگی یک قطبی نیز می گویند. علائم باید حداقل به مدت 2 هفته ادامه یافته و حاکی از تغییر در عملکرد گذشته بیمار باشند. شیوع آن در زنان 2 برابر مردان است. وقایع آشکارساز حداقل در 25% موارد اتفاق می افتند. علائم اختلال در طول شبانه روز تغییر می کنند و در اوایل صبح وخیم تر هستند. کندی روانی ـ حرکتی یا بی قراری وجود دارد با نشانه های نباتی همراه است. هذیانها و توهمات همخوان با خلق ممکن است مشاهده شوند. سن متوسط شروع اختلال 40 سالگی است، ولی در هر سنی می تواند رخ دهد. عوامل ژنتیکی در آن نقش دارند  (کاپلان و سادوک، 2005).

 

2-5-3- اختلال افسرده خویی[19]  (دیس تایمی)

شدت آن از اختلال افسردگی اساسی کمتر است. در زنان شایعتر از مردان است و سیر مزمن تری دارد. شروع بی سر و صدایی دارد. اغلب در افرادی رخ می دهد که سابقه فشارهای روانی طولانی مدت یا فقدانهای ناگهانی داشته اند  (کاپلان و سادوک، 2005).

اگر شدت افسردگی کمتر یا کاملاً عاجز کننده نباشد، اختلال افسرده خویی نامیده می شود این اختلال با اصطلاح قدیمی تر روان رنجوری افسردگی نیز شناخته شده است  (ساراسون و ساراسون، 2005).

 

2-5-4- اختلال خلق ادواری[20]

شدت این اختلال کمتر بوده و با دوره های متناوبی از هیپومانی و افسردگی متوسط همراه است. این اختلال مزمن و غیر روان پریشانه است. علائم باید حداقل به مدت 2 سال ادامه پیدا کنند. شیوع آن در زنان و مردان مساوی است. شروع اختلال معمولاً بی سر و صدا بوده و در اواخر نوجوانی یا اوایل بزرگسالی رخ می دهد. سوء مصرف مواد در مبتلایان   به این اختلال شایع است. اختلال افسردگی اساسی و اختلال دو قطبی در بستگان درجه اول به مبتلایان به این بیماری شایع تر از جمعیت عمومی است  (کاپلان و سادوک، 2005).

 

2-6- اختلال دو قطبی[21]

اکثر کسانی که دچار افسردگی می شوند دورهای شیدایی پیدا نمی کنند. اما از هر صد بیمار افسرده یک یا دو بیمار گرفتار هر دو دوره ی افسردگی و شیدایی می شوند و عنوان تشخیصی اختلال دوقطبی یا شیدا افسرده می گیرند. در این نوع اختلال، شخص بین دوره هایی از افسردگی و سرخوشی شدید نوسان پیدا می کند. در بعضی بیماران، بین دو دوره شیدایی و افسردگی فقط یک دوره کوتاه بهنجاری دیده می شود. رفتار کسانی که در دوره ی شیدایی هستند به ظاهر خلاف رفتار افسرده ها به نظر می رسد. شخص در دوره های خفیف شیدایی پرتوان و پرانرژی و پر از شور و هیجان است و اعتماد به نفس فراوان دارد؛ پیوسته حرف می زند، از کاری به کار دیگر می پردازد و کمتر به خوابیدن نیاز پیدا می کند. رفتار کسانی که در دوره های حاد شیدایی هستند یادآور اصطلاح تلاطم و خروش شیدایی است؛ بسیار برانگیخته و بی قرار و پرجنب و جوش هستند. ساعت ها بی وقفه راه می روند، آواز می خوانند، فریاد می زنند یا مشت به دیوار می کوبند. اگر اطرافیان بخواهند آرامشان کنند، خشمگین می شوند و ممکن است دست به فحاشی بزنند، تکانه های خود را به سرعت عملی می کنند یا به زبان می آورند. غالباً دچار گم گشتی و پریشانی هستند و هذیانهایی در مورد ثروت و قدرت دارند  (هیلگارد و همکاران[22]، 2006). در دوره مانیایی بیمار با حرارت تمام شادی می کند و رفتارهایش توأم با شور و شوق و جوش و خروش است  (گنجی، 1381).

 افسردگی نوروتیک در حد فاصله میان افسردگی عادی و افسردگی پسیکوتیک قرار دارد. معمولاً همه در خود و دیگران، رفتار یک فرد سالم را در موقعی که فاجعه ای برای او رخ داده است مشاهده نموده ایم مثلاً مرگ عزیزی، معمولاً سبب گریه، ناراحتی، کم خوابی، احساس بدبینی و عدم اعتماد به آینده می شود ولی افسردگی و غم شخص سالم کاهش می یابد در حالت شدید افسردگی مانند توهم، ادراک غیرعادی احساس شدید، تمایل به انتحار و عقب افتادگی تفکر مشاهده می گردد.  (شاملو، 1374).

 

 

 

 

[1]- Rosenhan and Seligman

[2]- The biues 

[3]- Sarason and Sarason  

[4] -Huber

[5]- Beck

[6]- Zung

[7]- Hamilton

[8]- Corraz

[9]- King Saul 

[10]- Celsus

[11]- Folie circulaire 

[12]- Emil Kraepelin 

[13]- Involutional Melancholia 

[14]- Kaplan and Sadock 

[15]- Kler & sene

[16]- Nese

[17]- Bacher

[18]- Major depressive disorder

[19]- Dysthymic disorder

[20]- Cyclothymic disorder  

[21]- Bipolar disorder

[22]- Higard & etal

[23]- Gotlib

[24]- Hirngn

[25]- Gilbert

[26]- Koeing




ارسال نظر

  1. آواتار


    ارسال نظر
اس تی یو دانلود یک مرجع برای دانلود فایل های دانشجویی و درسی
در صورت بروز هر گونه مشکل در فرآیند خرید با شماره 09395794439 تماس حاصل فرمایید
همچنین در پیام رسان ایتا پاسخگوی شما هستیم
آمار فروشگاه
  •   تعداد فروشگاه: 11
  •   تعداد محصول: 8,871
  •   بازدید امروز : 9,393
  •   بازدید هفته گذشته: 218,832
  •   بازدید ماه گذشته: 636,085