دانلود مقاله معماری بیزانس
تعداد صفحات : 80
قسمتی از متن :
معماری بیزانس(روم شرقی)
پیشینه تاریخی: دیوکلسین, قلمرو وسیع امپراتوری روم را به دو بخش شرقی و غربی بین خود و فرماندهان همطرازش تقسیم نمود, و عملاٌ اضمحلال امپراتوری قدرتمند روم را نادانسته پی ریزی نمود. پس از آن کنستانتین شهر باستانی بیزانس را دوباره ساخت و کنستانتینوپل (قسطنطنیه) نام گرفت. این شهر به طور شگفت انگیزی در سرنوشت شهر (روم) مرکز امپراتوری مؤثر واقع شد و با تضعیف قدرت امپراتوری روم, کشور روم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد, و بدین طریق امپراتوری روم شرقی (بیزانس) شکل گرفت. فرمانروایی بیزانس به دست امپراتور آرکادیوس افتاد که شهر بیزانس (استانبول امروزی) را با همان نام قدیمی اش پایتخت خود قرار داد.
بیزانس, شهر بندری مهمی که به دلیل قرار گرفتن در منطقه ای که کوتاهترین مسیر غرب به مشرق زمین بود, اهمیت تجاری خاصی داشت و از تمدن چشم گیری برخوردار بود. ساکنان آن دارای سنت های پا برجایی بوده اند, بطوریکه سلطه دیگران را به دشواری پذیرا شده اند. مثلاً یکی از حکمرانان هوادار اسپارت که در سال 405 ق.م بر این شهر تحمیل شد, پس از 16 سال قاومت از شهر بیرون رانده شد.
معماری صدر مسیحیت
از زمانی که امپراتور کنستانتین به مسیحیت گروید و آیین مسیح (ع) به عنوان آیین رسمی امپراتور روم اعلام گردید. پیروان مسیحیت توانستند آزادانه به تبلیغ آیین خویش بپردازند, اما پیش از این در دوران سختی به سر می بردند و در این دور] پر التهاب و بسیار طاقت فرسا, در خفا و در زمینی ها به تبلیغ آینن مسیحیت پرداختند. در ابتدای کار مسیحیان با رومیان از نظر ایدئولوپی در تضاد شدید بودند و رومیان که پیرو مذاهب چندگانه و پرستش عناصر طبیعی و به عبارتی خدایان متعدد بودند, تعصب دیدی از خویش نشان دادند و به اذیت و آزار پیروان مسیح پرداختند, مسیحیان در بدترین شرایط, توانستند مردم را با آیین خویش آشنا و نزدیک نمایند.
هنرمسیحیت آغازین را می توان از روی موضوعاتشان شناخت نه از روی سبک آنها, مسیحیان آن زمان درست به انداز] معتقدان به آیین روم «رومی» بودند, هنرها و صنایع دستی گذشتگان را می آموختند. خود کلیسای مسیحی, از لحاظ سازمان و فلسفه خود شدیداً به ساختار زندگی یونانی- رومی مدیون بود, و در هنر مسیحیت آغازین, با تحول ساده ای از مضامین متعلق به دین روم به دین مسیحیت و آزادانه ترین نوع عاریت گیری از موضوعات و شیوه های پیش از مسیحیت روبرو می شویم.
معماری صدر مسیحیت را به طور کلی می توان به دو بخش پیش از کنستانتین (از سال 313 –50 میلادی) و پس از کنستانتین (از سال 314 تا سال صقوط امپراتوری) تقسیم نمود. دوره نخست را «دورة پیگرد» و دورة دوم را «دورة بازشناسی» می گویند.
دورة نخست (دورة پیگرد): معماری مسیحیان را به علت تعقیب و کشتار ایشان بدست رومیها, دورة پیگرد می نامند, تمام هنر این دوره در مخفی گاهها و در زیرزمین است و به همین علت مقابر دخمه ای نامیده می شوند. این مقابر شبکه های کسترده ای از دالانها و اتاقکهای زیر زمینی در زیر شهر رم و شهرهایی هستند که به عنوان گورستانهایی پنهانی برای دفن مردگان مسیحی- که بیشترشان در ردیف شهدای اولیه مسیحیت به شمار می روند- طراحی شده بودند. مقابر دخمه ای از سد] سوم تا سد] چهارم پیوسته مورد استفاده بوده اند و ظاهراً در آنها حدود چهار میلیون جسد دفن شده است.
مقابر دخمه ای در ابتدا به عنوان مخفیگاه برای پناهنگان مورد استفاده قرار می گرفتند. مدارک اثبات این سخن, وجود پلکانهای مسدود و مجزا, تو رفتگیها و گذرگاههای مخفی, و درهای مخفی نگه داشته شدة ورودی و خروجی است. بدون تردید در این دخمه ها آیینهای سری مسیحی نیز اجرا می شده است و نقش اصلی آنها جای مردگان بوده است. از نمونه های مقابر دخمه ای, مقبر] دخمه ای کالیکستوس در رم است که در سد] دوم میلادی ساخته شده است.
معماری این دخمه ها به این صورت بوده است که پس از آنکه قطعه زمینی برای گورستان برگزیده می شد, دالانی به پهنای 90 تا 130 سانتی متر و با فاصله مناسب از سطح زمین, در گرداگرد آن حفر می کردند. در سطح دیوارهای جانبی این دالانها, تورفتیگهایی به موازات محور دالان برای نگهداری از اجساد مردگان گشوده می شد. این تورفتگیها که «لوکولوس» نامیده می شدند, مانند تاقچه هایی که در روی یکدیگر کنده می شدند. معمولاٌ اتاقکهای کوچکی به نام «کوبیکولوم» به عنوان نمازخانة تدفینی در دیوارها ساخته می شدند که تاق بندی متفاوتی داشتند. هنگامی که دالانهای پیرامونی نخستین, پر از لوکولوس و کوبیکولوم می شدند, دالانهای دیگری عمود بر آنها حفر می کردند و این روند تا جایی که فضای جانبی اجازه می داد ادامه پیدا می کرد.
آنگاه سطوح با لایه های پایین تر و از طریق پلکانهایی به یکدیگر متصل می شدند و تعداد طبقات مزبور در بعضی از شبکه ها تا پنج طبقه می رسید. سقف بسیاری از کوبیکولومها را با نقاشی دیواری به شیوة آیین های رومی تزئین می کردند ( حتی از نظر موضوع) و این نقاشی ها با اعتقادات آنان کاملاً سازگاری داشتند. موضوعات این نقاشی ها بیشتر درباره زندگی حضرت مسیح(ع) و یاران او بود که وی را در لباس های ساده و عاری از هر گونه زیور به تصویر می کشیدند.
معماری دورة بازشناسی:این دوره از سال 235 میلادی یعنی وقتی که کنستانتین مسیحیت را دین رسمی امپراتوری روم قرار داد, آغاز و تا حدود 500 میلادی یعنی وقتی که ایالتهای غربی امپراتوری در زیر سیطرة شاهان «بربر» قرار گرفت ادامه می یابد. با اینکه بعضی از مراسم و جشنها در مقابر دخمه ای برگزار می شد, ولیکن احتمالاً عبادات و تجمع ها در خانه های «انجمنی» یا تالارهای ستوندار ساده برگزار می شدند. بقایای یکی از این خانه های اولیه نیز به دست آمده و شبیه به یک باسیلیکا بوده است.
نکته قابل تأمل و توجه در معماری این دوره این است که به طور مؤثر تحت تأثیر معماری رومی قرار گرفته است. زیرا دین مسیح به عنوان ایدئولوژی نو, به یکباره رسمیت یافته و طبیعتاً در زمینه های مختلف اجتماعی و فرهنگی تجربه قبلی نداشته است و در زمینه معماری نمی توانسته سبک خاصی را ارائه نماید. در چنین جامعه ای کلیسای مسیحی در قالب و فرم باسیلیکاهای رومی شکل می گیرند. عناصر معماری رومی در ساخت این کلیسا مورد استفاده قرار می گیرد. نخستین کلیسای مسیحی که با این اجزا پدید آمد, کلیسای سن پیترو در رم است که ترکیبی است از خانه های حیاط دار پیشگفته و باسیلیکای رومی, که روحیه و جهان بینی مسیحی کلیسای سن پیترو قدیمی روم را به وجود آورده اند. برای مسقف نمودن این کلیسا بر خلاف معماری رومی از تاق و قوس استفاده نشده است و از آسمانة چوبی شیبدار, که موجب سبکی و سرعت در ساخت بوده, بهره گرفته شده است. شکل و فرم کل کلیساها قابل مقایسه با یک باسیلیکاست, و صرفاً با این تفاوت که ستونهای گرداگرد محوطه داخلی (سالن اصلی) فقط در خطی طولی به کار گرفته شده اند و در دید کلی پنج دالان پدید آورده اند که صحن اصلی کلیسا را منتهی را محراب می کنند و از نظر حرکت را به سوی نقطه انتهایی (محراب) را افزایش می دهد. علاوه بر این تعداد محرابها رومی در اینجا تقلیلی یافته است و تنها یک محراب در سمت شرق تعبیه شده است. ورودیهای جناحین طولی باسیلیکا, به شلع عرضی مقابل محراب انتقال یافته است. و همچنین بازوهای بیرون زده از بدنه اصلی از مشخصه های معماری کلیسای مسیحی است که بعدها در روند تکاملی کلیساها شاهد تغییر مکان این بازوها به قسمت مرکزی پلانها خواهیم بود.
در واقع اساس و فلسفة پلانهای کلیسای مسیحیت که به شکل صلیب است, از این اینجا آغاز گردیده است. در حقیقت معماری صدر مسیحیت اگرچه در زیر سیطرة معماری رومی بود ولی در جهت گیری ایدئولوژیک خود, گذار از دنیای مادی و دنیای معنوی را در عرصه معماری به نمایش گذاشت.
به طور کلی در بررسی معماری صدر مسیحیت می توان دو نوع پلان عمده تشخیص داد:
1-پلان باسیلیکای که به عبارتی به کلیسای با پلان طولی نیز معروف است.
2-پلان مدور که به تقلید از پلانهای رومی در ساخت کلیساهای رواج یافته است.
مسیحیت همانند بسیاری از کیشهای خاورزمین, دینی بود که مخصوصاً ادعای نجات بشریت را داشت, توفیق بی مانند این دین در گرواندن جمعیتهای انبوه شهرهای بزرگ روم در عصر امپراتوان به خود, توجه مقامات رومی را به ان جلب کرد. مسیحیان چون از به رسمیت شناختن دین دولتی یا کیش پرستش امپراتور سر باز می زدند, و چون از شرکتجستن در مراسم نسبتاً سهل انگارانة آن خودداری می کردند, رابکار سیاسی به شمار می رفتند و شدیداً تحت پیگرد قرار می گرفتند. تاسیتوس ضمن بحث دربارة گرایشهای روزگار خویش, مسیحیان را معتقدان به یک آیین فاسد و عمل کنندگان به مراسمی گمراهی آور و زشت می نامید, که به گمان وی از مختصات کیشهای خاور زمین به شمار می رفته اند.
سوء تفاهم بنیادی میان رومی معتقد به دین روم و رومی معتقد به دین مسیح, می تواند بازتاب ژرفتری از جهان نگریهای ایشان پنداشته شود؛ به بیان درست تر, و به گفتة فردیناند لات :«میان انسانهای عصر جدید و انسانهای روزگار باستان, دیگر فکر مشترکی وجود نخواهد داشت.» تضاد بنیادی بین روح شرقی و غربی آنچنان که در کتاب زکریای نبی اعلام شده- «حال که پسرانت را, ای صهیون, بر ضد پسرانت پرورانده ام» (باب 13)- یک بار دیگر خشمگینانه در کلام ترتولیانوس مسیحی که پیش از 197 میلادی به مسیحیت گروید چنین طنین افکن می شود:«چه وجه مشترکی بین آتن و اورشلیم وجود دارد؟ چه وجه مشترکی بین آکادمی ]افلاطون[ و کلیسا وجود دارد؟» با آنکه همة مسیحیان به هیچ وجه خصومت ملق ترتولیانوس را نداشتند, خصومت بین خاورزین سامی کهن و دنیای هلنی که آن را به تصرف در آورده بود, اجتناب ناپذیر و زایل نشدنی بود. ناتورالیسم و خردگرایی یونانی به جزء لاینفک فرهنگ دنیای روم غربی تبدیل شده بود و در همان حال ضمن تماس با تمدن کهن خاورمیانه دگرگونیهایی پیدا کرده بود. کیشهای سری, با آن مراسم سری ملهم از بدگمانی, خدایان نجات دهنده, پیامهای رهایی بخش و علوم سری, افسانه های خورشد- مدار و باروریشان, شدیداً تحت تأثیر فرهنگهای سرزمینهایی چون مصر, بابل, ایران, و حتی هندوستان بودند؛ و با آنکه بسیاری از عناصر خود را از دستگاه فکری فلسفة هلنی به عاریت گرفته بودند, این دستگاه را به یک دستگاه رمزی تبدیل کردند و گونه ای فرمولنامة جادویی و رازهای عرفانی از بطنش فراهم آوردند که فقط تعداد انگشت شماری محرم راز از آنها خبر داشتند.