عنوان فایل: کارپوشه کارورزی
تعداد صفحات:29
قسمتی از متن:
خاطره اولین روز کارورزی
بعد از کلاس 4 مهر که استاد کارورزی آقای نبوی مدرسه ام را برای کارورزی مشخص کرد و گفت:هفته آینده اولین جلسه کارورزی است دچار استرس زیادی شدم.روز چهارشنبه به همراه دو نفر از دوستانم به دولت آباد رفتم و مدرسه ام را دیدم و با نگهبان صحبت کردم.با این کار از استرسم کاسته شد.روز جمعه روز قبل از کارورزی زودتر خوابیدم که اولین روز کارورزی ام با مشکل روبرو نشوم.روز شنبه ساعت6:30 از خواب بیدار شدم. بلافاصله بعد از آماده شدن به سلف رفتم و صبحانه خوردم و بعد از آماده شدن از دانشگاه خارج شدم.اندک سرمای صبحگاهی و وزش ملایم باد بر دلهره ام می افزود.در ساعت7:20 به مدرسه رسیدم.آنقدر زود رسیدم که هیچ کس جز نگهبان و 4 یا 5 دانش آموز آنجا کسی نبود.روی نیمکتی در حیاط مدرسه نشستم و به زمین بازی و اندک درختان حیاط خیره شدم.اندکی که با دانش آموزان و نگهبان صحبت کردم کم کم سر و کله ی بقیه دانش آموزان هم پیدا شد.با آمدن مدیر،آقای شیاسی پیش او رفتم و خودم را معرفی کردم و همراه با او داخل دفتر شدم.با معلم ها سلام و احوالپرسی کردم و کمی هم صحبت.همان لحظه بود که مراسم صبحگاهی با دعا و تلاوت قرآن آغاز شد.بعد از اتمام مراسم صبحگاهی پیش آقای کاظمی معاون پرورشی مدرسه و معلم راهنمای خودم رفتم و با او سر کلاس درس حاضر شدم.حدود 5 دقیقه از کلاس نگذشته بود که آقای افسری معاون آموزش مدرسه سر کلاس آمدند و از من درخواست کرد که به کلاس عربی پایه اول بروم که معلم آنها نیامده بود. هرچه اصرار به نرفتن کردم ولی آقای افسری گفت از همین جاست که باید شروع کنی.اوج استرس و ترسم در تمام مدت کارورزی مربوط به همین لحظه بود.خلاصه با تمام استرسم سرکلاس حاضر شدم.کم کم استرسم تمام شد و با بچه ها راحت صحبت کردم.در وسط کلاس قدم می زدم و ساکتشان می کردم.اما متاسفانه عدم وجود تجربه لحظات شلوغی را در کلاس برایم رقم زد اما دو کلاس بعدی با استفاده از مفسر و دانش آموزان مثبت کلاس و با اندک تدریسم در زنگ آخر بیشتر موفق به ساکت شدن بچه ها شدم.بسیار برایم جالب بود.تجربه ای کاملا متفاوت از کلاس های دانشگاه به دست آوردم.خلاصه با فرا رسیدن ساعت 12:20 و امضای برگه ی حاضری ام توسط مدیر از مدرسه خارج شدم و با خط واحد به سمت دانشگاه راه افتادم.